خلاص
سلام
یادش بخیر. سالهای دانشجویی وقتی به پول نیاز داشتیم میرفتیم مخابرات. شماره میدادیم با کد شهر و یک اسمِ مستعار (من اغلب راد یا جم بودم). منتظر می نشستیم تا اپراتور صدایمان کند و شماره کابین بگوید. حوالی صبح با محل کارِ گرامی مادر، تماس میگرفتم و خیلی کوتاه میگفتم چه مبلغی لازم دارم. اگر همان روز گرامی مادر میتوانست برود بانک و حواله کند حداقل 48 تا 72ساعت زمان میبرد تا واریز شود به حساب بانکیام. خوبی ش این بود که بانک مربوطه یه باجه پرداخت، همان بیرون دانشگاه قبل از ایستگاه اتوبوس داشت. منتهی آنجا هم باید در صف منتظر میماندیم تا نوبتمان شود و پول نقد دریافت کنیم.
خداروشکر الان فلانی زنگ که نه، پیامک میدهد که فلان مبلغ پول نیاز دارد و من همانطور که جفت پا روی میز دراز است! با چند حرکت انگشت، مبلغ درخواستی را کارت به کارت می کنم و رسیدش را هم می فرستم. خلاص.
پ ن :
"در والاستریت به نرخهای صعودی در دورههای خوشبینانه میگویند «گاو» و حرکتهای آهسته بازار در فصل رکود معروفاند به «خرس». نظر بر این است که وجود هر دوی آنها ضروری است، که از کشمکش آنها است که اقتصاد در تعادل باقی میماند". از کتاب: ما درباره شما - فردریک بکمن
. خداوندا شکر برای زندگیام در این زمانه. بسی بسیارزیاد متشکرم
(کم پیش میآید کسی صاحب قَران شود. ما جزو همان معدود کسان هستیم که از قرنی به قرن جدید منتقل شدیم. این سی سال اخیر چنان رشدی در ارتباطات داشتیم که انگار پیشینیان ما اصلا ارتباطی نداشتند. کجایند تا هزاران بلکه صدها هزار مارکوپولو را ببینند. )