سلام

95.13

قبل‌ترها از هرکتاب که می‌خواندم، گزیده‌ای هم برای اینجا کنار می‌گذاشتم! الان هم همان عادت یادداشت کردن شماره صفحه  برای مطلب موردتوجه ام را دارم  منتهی نمی دانم چرا شوق نگارششان کم شد!؟ (پیش می آید این نیز بگذرد)

همچنان مطالعه خاطرات دیگران برایم لذتبخش است. این  گزیده‌ای است از کتاب

 خاطرات همسر سفیر   – سینتیا هلمز – ترجمه: اسماعیل زند

مربوط به 1972 (44 سال قبل )

چاپ اول:  سال 1370  (یه کتاب 234 صفحه‌ای)

...

تا به آب نزنی شناگر نشوی!

خانم نویسنده علاقمند بید هرفصل رو با یه ضرب‌المثل یا یه بیت شعر مزین نماید ( شخصا متوجه ربطش با موضوع فصل مربوطه نشدم ها)

مثلا فصل یک، سفارتخانه: کاشانه ای تازه رو  با  "قدر چمن  بلبل افسرده می داند" شروع کرده است و فصل بعدی، تهران: شهر اضداد با   نپرم من با پر و بال کسی!

از زرتشت تا پیامبر اسلام با  قالی هرچه بیشتر پا بخورد قیمتی تر می گردد

پهلوی ها: پدر و پسر با   العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر

و

مهمان، خر صاحبخانه است،  کفن که جیب ندارد، در بیابان لنگه کفش کهنه نعمت خداست و

دلا یاران سه قسم اند اربدانی   زبانی اند و نانی اند و جانی

هم در شروع فصل های دیگر کتاب آورده شده بید

و اما گزیده همطاف از این کتاب

تکمیل فرش های ایران به آب و هوای این کشور مربوط می شود.در اروپای مرطوب، مبلمان برای نشستن اختراع شد. لیکن در نواحی خشک فلات ایران مردم به نشستن روی زمین عادت دارند. ص 34

 

شیر معرف شجاعت و نیرومندی است و معمولا در نقش قالیهای ایران دیده می شود. می‌گویند زنها این نقش را در فرشها برای ادای احترام نسبت به شوهرانشان می‌بافند، ولی بعضی از شیرها چنان بدترکیب بودند که نمی‌شد چنان نقشی را مایه ادای احترام دانست.ص102

 

آمریکاییها به تعداد مهمانانی که دارند غذا تهیه می‌کنند، ایرانیها-دست کم آنها که دارا هستند- برای مهمانان خدمه تمام رانندگان مهمانان غذا فراهم می‌آورند و هرچه زیاد می‌آید به رفتگرهای محله می‌دهند. ص112

 

با هواپیما به تبریز رفتیم که شهری است با حال و هوای غالب روسی و دومین شهر بزرگ ایران محسوب می‌شود. اطراف آنرا کوه فراگرفته و در دوران قدیم محل طبیعی کاروانسرا بوده است. هنوز هم بزرگترین توقفگاه کسانی است که با اتومبیل از اروپا به خاور دور سفر می کنند. شهری است بیقواره و بدون جاذبه، بازارش شکارگاهی است برای خرید سماور نقره آلات قدیمی روسی و حتی بعضی انواع چینی.تبریز همچنین محل صنعتگران امروزیست و نقره کاری و قالی آن مشهور است. ص118

 

متاسفانه رشد کمی تحصیلات بیش از رشد کیفی آن بود...

ریس دانشگاه تهران می‌گفت: نیمی از شاگردانش به خانواده های کشاورزان تعلق دارند.لیکن در بیش از سه سالی که عضویت هیات امنای دانشکده دماوند را عهده دار بودم متوجه شدم که شاگردان به دریافت دانشنامه بیشتر علاقمند بودند تا کسب علم. این طرز تلقی، عمومیت داشت. شاگردان به هر تمهیدی برای گرفتن دانشنامه توسل می‌جستند. آسانترین رشته ها و استادان را انتخاب می کردند تا کار کمتری انجام دهند.گاهی اوقات نزد استادان چاپلوسی می‌کردند و اگر موثر واقع نمی‌گردید رشوه می‌دادند. ص 187

ترقی به هرج و مرج بدل می‌شود... بسیاری از مردمان روستاها سواد نداشتند اما این بدان معنا نیست که آنها جاهل بودند. رادیوهای ترانزیستوری آنان را با سرانگشتی در جریان اخبار می‌گذاشت (در سالهای بعد تلویزیون و سینما وسیعا در دسترس مردم شهرها قرار گرفت و به ایرانیان زندگی به شیوه غربی را که با آن آشنا نبودند نشان می‌داد) . ص195