سلام

95.14

سالها قبل که ساکن اینجا شدیم تنها اسمش برایم زیبا بید –گلبهار-

همان اوایل توصیفی گزارش گونه از این شهرجدید نوشتم.+ این

هنوز هم دلخوش این وعده بزرگان هستیم که: مترو می‌آید و رفت و آمد به مشهد راحت می شود و...

آن زمان تنها یک هایپرمارکت داشت الان کلی فروشگاه  دارد با تعداد بیشتری سوپرمارکت در محلات. بازار بزرگ پرند یه مرکز تجاری شونصد مغازه است که پشت به پارک پرند دارد و مکانیست برای گشت و گذار و دیدوبازدید شهروندان

همچنان بلوارها و خیابان‌هایش بزرگ و خلوت است البته با چراغ قرمز سر چهارراه‌ها (که البته در حکم هشداردهنده هستند و بازدارنندگی ندارند)

فاصله سرویس‌دهی اتوبوسهای مسیر گلبهار-مشهد کمتر شده است (قبلا بیست دقیقه و در روزهای تعطیل ساعتی دو سرویس بود) گویا به لطف مسئولین به تعداد ناوگان اتوبوسرانی هم اضافه شده است.منتهی هنوز هم اگر سر چهارراه نزدیک بیاستم در ساعتهای پیک،مثلا صبحها تا 9، صندلی خالی گیرم نمی‌آید. الان یاد گرفتم یخده پیاده روی کنم با یه میانبر شماره ایستگاهم را از 6 به 3 برسانم و با خیالی آسوده این 40 دقیقه زمان را نشسته طی کنم.

بر تعداد بانکها اضافه شده‌است. الان 5 بانک داریم و 10 عابربانک!

همچنان ادارات آب و برق و گاز و مخابرات با شیوه کارراه‌نیانداختن فعالند (چندی پیش پس از یه رعدوبرق بهارانه چندساعتی را گلبهار در خاموشی گذراند!- خاطرات دوران کودکی و خاموشی‌ها و قطع برق زمان جنگ برایم تداعی شد)

همچنان اسامی محلات، زیبا و خوش آهنگ هستند: پردیس، پرند، اندیشه، گلشن، فرهنگ. البته غیر از شش محله فاز یک، که خیابانها و بلوارها برایم کاملا آشنایند کلی اسم ناآشنا هم می‌شنوم.  خوو در این چندسال پروژه‌های مسکونی زیادی تکمیل و واگذار شده‌اند و خلق‌الله ساکنند در مجتمع های مسکن مهر و 99ساله محلات دیگر.

علاوه بر دانشگاه‌آزاد واحدگلبهار! دانشگاه غیرانتفاعی هم داریم،سناباد! و یکی دیگر که اسمش را نمی‌دانم، همچنان با دانشجویانی پرسروصدا در اتوبوس مسیرمشهد

علاوه بر داروخانه قبلی یه داروخانه شبانه روزی هم اضافه شد با چندمطب تخصصی جدید!

و علاوه بر دریاچه بزرگش همچنان سایت پرواز هم هست با همان هواپیماهای کوچولو  برای آموزش و تفریح

همه اینها را گفتم تا بگویم آدمیزاد نیازهایی دارد مثلا داشتن حس تعلق، حس خوشایند تعلق به یه شهر یه زبان یه گروه و ...

گرامی والدین با اینکه از منزل حیاط دار و باغچه و درختان میوه‌شان رضایت دارند و سکوت و آرامش اینجا و آسمان صاف و هوای خوبش را دوست دارند، باز دلتنگ مشهد هستند. همان محله شلوغ ولی خوش مسیر برای دیدار بچه‌ها و فامیل و ...

آشنایی می‌گوید "خوو منزل را بفروشید و برگردید"

 می‌داند با پول فروش اینجا نمی‌شود در مشهد صاحبخانه شد (البته مشهد بسیاربزرگ است و یقینا محلاتی هست که بشود مالک شد منتهی هر ملکی که مسکن نمی شود)

می‌داند روی اجاره دادن این خانه هم نمی‌شود حساب کرد تا بشود در مشهد منزلی مناسب اجاره کرد.

می‌گوید بفروشید و منزلی مناسب در همان محله قبلی خودتان رهن کنید، با باقیمانده پول هم در گلبهار منزلی ویلایی رهن کنید و آخرهفته‌ها یا تابستان را اینجا بگذرانید.

برای خودتان زندگی کنید از سرمایه‌تان برای خود بهره ببرید

در محله‌ای که دوست دارید و در شهری که می شناسید زندگی کنید و راحت بروید مسافرت

 تا کی می‌خواهید به فکر فردای بچه ها باشید که ملک باشد برای سرمایه آنها

...

بظاهر پیشنهاد خوبیست فقط

این نیاز و حس تعلق را چه کنیم؟

درست است می توان سالها مستاجر یه خانه بود و دردسر جابجایی سالانه را نداشت. مثل خودم که سه‌سال را در همین آپارتمان گذراندم.

شما را نمی‌دانم منتهی شخصا نمی‌توانم برای منزلی که به من تعلق ندارد برنامه‌ریزی کنم، نقشه بکشم عید، فلان دیوارش را برای تنوع کاغذدیواری بکشم یا دیوار اپن را قفسه بسازم برای کتاب یا ...

ارجمندبابای 80 و اندی ساله که جای خود دارد. به گمانم در باغچه فقط سبزی و گل بکارد و از خیر کاشت درخت بگذرد (دیگران کاشتند ما خوردیم ما بکاریم دیگران بخورند فرهنگ زیبایی است منتهی من و والدینم فاقد این فرهنگ! هستیم)

تازه ارجمندبابا عقل معاش حسابگری دارد تازه داشت ضرر از دست دادن حس مالکیتش را محاسبه می‌کرد که زد و سودبانکی کاهش یافت. ریسک پذیرش چنین پیشنهادی بالاتر رفت. آمدیم و صاحبخانه محترم رهن نخواست و اجاره ماهانه طلب کرد خوو با این حقوق بازنشستگی تازه یه میلیون شده و کاهش سود بانکی چطور ماهانه اجاره بپردازد.

شما چه می کردید؟

در این رکود مسکن اگر خریدار مناسبی پیدا شود حاضرید خانه‌تان را بفروشید و بروید مستاجری در عوض با پول بدست آمده در شهری با امکانات رفاهی بیشتر و محله موردعلاقه تان ساکن شوید نزدیک خوبشاوندان... مسافرت بروید و نگران ایزوگام پشت بام یا تعویض شیرآلات نباشید

و کلهم اجاره نشینی و خوش نشینی یا چی؟