پس از سقوط
سلام
95.18
همطاف، همچنان از سرگذشتنامهها لذت میبرد. گرامیمادر هم کتابخوان است و لاجرم اغلب کتابهای امانت گرفته شده را ایشان هم خوانده. از خاطرات شازدهحمام، مثل من بسیار خوشش آمد و دو سرنوشت دختران فرمانفرما را چون توصیفاتش بیشتر یادآوری دوران کودکی خودش بود دوست داشت. و خاطرات دوران جنگ، ذکرشده در دا و من زنده ام را هم پسندید. اینسری که کتاب پس از سقوط – سرگذشت خاندان پهلوی را امانت گرفتم پیشنهاد داد برای ایشان زندگینامه علما بزرگ معاصر (اعم از سیاسیون و عام) را امانت بگیرم. گویا دیگر حوصله خواندن چگونه ثروتمند شدن و چگونه خرج کردن پول بادآورده خاندان قجر و پهلوی را ندارد .
طبق خواست ایشان رفتم سراغ قفسه انقلاب و شخصیتهای موثر دوران معاصر، شهیدبهشتی، جنتی و علمالهدی . که برای خودم هم بس جالب آمد گذران زندگی طلبگی و ناگفتهها ازحامیان انقلابی خارج از کشور و تهیه پول مبارزات و ...
و اما خاطرات احمدعلی مسعودانصاری (متولد 1327 تهران). در پس از سقوط
اجمدعلی مسعودانصاری نوه خاله فرح دیبا است، وابستگی نسبی اش به فرح، وی را به شاه نزدیک ساخت و به ادعای انصاری و گواه سایرین، تا پایان مرگ محمدرضا، با وی همراه بود.
گویا چاپ اول این کتاب بهار1371 و از نخستین آثاری است که از خاطرات این دوره روانه بازار شده است و حالا گزیدهای از این کتاب:
آدم هایی که در حلقه روابط شخصی و در جمع یاران خصوصی شاه و فرح قرار می گرفتند، در نظر عمای قوم و مقامات درجه اول که از این روابط آگاه بودند دارای منزلت و موقعیت خاص می شدند و حرفشان بسیار خریدار داشت و کارت توصیه شان روی سنگ هم که می گذاشتند آب می شد و حقیقت این است که از طرف مقامات خیلی هم به آن ها تملق گفته می شد و چاپلوسی آن ها را می کردند. اما در ظاهر احیاناً برای مردم عادی که فقط از راه خبرها و رویدادها در جریان قرار می گرفتند، اصلاً شناخته شده نبودند. ص52
در عید 1357 که شاه و فرح در کیش بودند و هویدا هم در آنجا بود و خود من هم بودم یک روز در ویلای اختصاصی شاه، من و هویدا در اتاقی تنها شدیم و به خاطرم هست که شاه نیز در اتاق مجاور در استراحت بود. آن روز، در فرصتی که پیش آمده بود رک و بی پرده به هویدا گفتم که آموزگار عقیده دارد که شما چوب لای چرخ دولت او می گذارید و به گمانم حرفش بی پایه هم نیست، و گفتم این کارهایی که می کنید عاقبت خوشی ندارد و می بینید که رفته رفته دارد دامنه تشنج ها وسیع و گسترده می شود. هویدا با همان ژست های همیشگی اش بدون اینکه درصدد تکذیب برآید گفت: خیالت راحت باشد، این حوادث زودگذر است و در ایران دو نفر هم با هم جمع نمی شوند که اتفاق و اتحادی داشته باشند، بگذارید مردم آزاد باشند و حرفشان را بزنند، این کارها خطری نخواهد داشت.ص 115
با اسلام کاظمیه روابط خوبی داشتم. او به اعتقادات مذهبی احترام می گذاشت و مردم ایران را خوب میشناخت. مردی آرام و مؤدب بود که با پختگی در مورد مسایل اظهار نظر میکرد. با هم که بودیم از ضرورت وجود شاه مشروطه میگفت، و شرح میداد که چگونه در طول تاریخ کشورمان وقتی که شاه میمرد چنان شیرازه امور کشور از هم میپاشید که مردم از ترس اشیاء قیمتی خود رادر چاهها پنهان میکردند و به همین سبب به این ایام ناامنی میگفتند «شاه میری» ص 231
باتمانقلیچ هم مثل بعضی از ایرانیان به «تئوری توطئه» اعتقاددارد و به گونه «دائی جان ناپلئون» بر آن است که همه چیز زیر سر انگلیسی هاست و انقلاب ایران انتقامی است که انگلیسیها از امریکاییان بر سر جریان ملی شدن نفت گرفتهاند. و بار دیگر این روباه پیر به امریکا نشان داده که بالاخره انتقام خود را میگیرد، و ضربهای را که با کودتای 28 مرداد از دست امریکایی ها خورده با ضربه ای دیگر پاسخ می دهد. اینان بر آن باورند که انگلستان امریکا را از ایران بیرون کرده است. ص266
در سال 1987 در یک رستوران چینی واقع در مک لین ویرجینیا با رضا و مسعود معاون و بیژن کسرائی نشسته بودیم و از ایران سخن می گفتیم. رضا که اسیر تخیلاتش شده بود گفت «پدر و پدر بزرگ من که کار مهمی نکردند، این منم که باید کار اصلی را انجام دهم و می بایست ایران را از دست چنین نظامی نجات بدهم» بیژن که با شناخت از روحیات رضا تاب این همه رجزخوانی را نداشت به او گفت: «قربان پدربزرگ شما اسب قشو می کرد و از آنجا خود را به مقام شاهی رسانید، شما چه کرده اید که چنین ادعایی می کنید؟» ص 297
مهرداد خوانساری فرزند پرویز خوانساری است که زمانی کفیل وزارت کار بود و روزگاری هم به توصیه اردشیر زاهدی معاون وزارت خارجه شد و ... در دیداری در فوریه 1990 به من گفت: می خواهم از رضا استفاده کرده و جمهوری اسلامی را تضعیف کنم و خود سوار بر کارها شوم ... یکی از دوستان که در آن گفتگو حضور داشت از او پرسید: آخر چگونه و با چه مشروعیت و استعداد خاصی می خواهد به حکومت برسد. درجواب دوستم گفت: پدرم که چند کلاسی بیشتر سواد نداشت و یکدهم من هم چیز بلند نبود به آن مقامات رسید، من که دهها مرتبه از او لایق ترم.ص320
دعوای حقوقی در امریکا کاری است بسیار پرهزینه و بدون وکیل مبرز و معتبر، پیروزی ممکن نیست. ص358
و
تفنگ در دست تیرانداز معنا پیدا می کند
و
ابداع تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی، از جعلیات رژیم پهلوی و فاقد هرگونه ارزش تاریخی است. اگر پیدایش «دولت» را مهمترین نمود یک تمدن باستانی بدانیم، پیشینه «دولت» در ایران به هزاره سوم قبل از میلاد و به تمدنهای عیلامی و اقوام زاگرس نشین میرسد. کشفیات اخیر در «شهر سوخته» (سیستان) نیز وجود یک کانون مهم تمدن در شرق ایران با سطح چشمگیر رشد شهرنشینی را در واپسین سالهای هزاره سوم به اثبات رسانیده است. بنابراین، تمدن ایرانی حداقل دارای چهار هزار سال قدمت است. ظاهراٌ اندیشه پردازان رژیم پهلوی مبنای محاسبه خود را بر آغاز حکومتهای آریایی در ایران گذاردهاند، ولی معلوم نیست چرا دولت ماد را از این محاسبه خارج کرده و مبدأ «تاریخ شاهنشاهی» را آغاز دولت هخامنشی گرفتهاند. به نظر میرسد که در این تاریخ سازی نیت آن بوده که با تعیین یک سال قراردادی به عنوان سرآغاز حکومت کورش (559 ق. م) چنان تصویری پرداخت شود که 2500مین سالگشت حکومت کورش باسال 1320 شمسی، آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی، انطباق یابد! ص 35 – پانوشت