ایراندخت
سلام
95.47
"ایراندخت" بهنام ناصح، روایتی است درباره روزبه
روزبه همزبان، که سلمان شد (این دومین رمان ایرانی است که درباره این شخصیت تاریخی خوشنام خواندم)
جملاتی زیبا از کتاب
...چه کار میشود کرد زمانه بدی شده، جوانهای خوب را جنگ با خود برده و بیکارهها هم که در این بیپولی تن به ازدواج نمیدهند...
...میدانست بچهها مثل ماهی میمانند هرچه محکمتر بگیریشان زودتر در میروند برای همین کمتر سر به سرش میگذاشت...
هیچ نیت پاکی، عمل زشتی را توجیه نمیکند.
آب که از کوه سرازیر میشود صاف و زلال است، تا به کوهپایه برسد با خاک و غبار میآمیزد و تیره و تار میشود. ای کاش میشد همیشه از سرچشمه نوشید.
... برای مُردن همیشه فرصت هست و هرکس از پسِ پایاندادن به آن بر میآید. این زندگی است که فرصتی استثنایی برای انسان فراهم میکند تا به آنچه شایستهاش هست برسد، راهی دشوار که فقط گروه کمی موفق میشوند آن را درست به پایان برسانند.