خنده و گوهر
سلام
تابستان ده
*تعریفات ملاّ قیاس جناب میرخدیوی + (اضافات خودم)
*مرد کسی که دلش می خواهد به همان اندازه عاقل باشد که زنش می خواهد
(مردی بیا زن رو تعریف کن)
*وجدان صدایی که همیشه بعداز ارتکاب جرم به انسان می گوید:چرا این کار را کردی؟
(من که نمی شنوم...جانم؟جرمی ندارم؟ نه بابا گوشام ناشنواست)
*هنرپیشه کسی که سعی می کند همه کس باشد غیراز خودش
(آن سالها هنرپیشه یی بودم برا خودم الان شدم پیشکسوت هنری)
*دوست کسی که با شما دشمنی مشترک دارد
(همین گویاست بویژه در دنیای سیاست)
*تمدن بهانه ای که انسان هر روز قید و بند تازه ای برای خود مهیا کند
(این که دیگه واقعاً گویاست)
*داستان قضیه ای که دربست می دانیم چاخان است ولی بارها دلمان برای سرنوشت قهرمانانش شور می زند (تازه من می خوام از همین چاخانا فیلمنامه در بیارم. فِک کن )
*آشنا کسی که باید به ما پول قرض بدهد اما اگر قرض خواست نباید به او بدهیم
(چطور بود آشنای قدیمی؟)
جدی نوشت:
چو کاری بی فضول بر تو آید، تو را در وی سخن گفتن نشاید.
وگر بینی که نابینا و چاه است، اگر خاموش بنشینی گناه است
*خنده و گوهر کتابی نسبتا قطور از مرحوم میرخدیوی، مجموعهای از لطايف و حكايات تاريخی، عرفانی، ادبی، فكاهی توام با غزليات، رباعيات و قطعات منظوم شيرين