شادیاخ*
بهار هشت
مثل بعضی ها که دیر می رسند
بعضی ها هم هستند که دیر، شروع می کنند**
ولی همانگونه که همیشه اولینها بهترین نیستند، هستند کسانی که دیر رسیدند اما نامشان به خوبی برده میشود و بهترین شدند در زمانه.
هفت شهر عشق را عطّار گشت... ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
*شادیاخ یکی از محلههای شهرقدیم نیشابور بودهاست و از دو واژه «شادی» و «اخ» تشکیل شدهاست که به معنای شادیآفرین میباشد! (ولی من همان ابتدا که خواندم بیشتر یاد شادی و درد افتادم خوو وقتی درد می گیرد می گوییم اخ)
** جامی نقل میکند: عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار، درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت (گویا این روایت، پذیرفتنی نیست زیرا که زهد عطار از همان ابتدای کودکی نمایان بودهاست)
***هفت شهر عشق عطّار که در عرفان معروف است با طلب آغاز می شود ها