صعود زندگی من
سلام
تابستان هفده
خداییش شهریور امسال خیلی زود پاییزی شد! سردمه خوو
کتاب صعود زندگی من جزو کتابهایی بود که همین دهه ابتدایی شهریور خواندم. گویا داستان واقعی لارا ایوانز است. سرگذشت لارا در مبارزه با بیماری و عشق بیپایانش به زندگی، طبیعت و کوهنوردی.
گزیده هایی از کتاب
بردباری از خصوصیات ذاتی من نیست در واقع یکی از درسهایی است که در زندگی یاد گرفتهام. بخشی از علت کوهنوردی من این است که کوهنوردی به پشتکار و استقامت نیاز دارد. فقط در کوه است که میتوانید آنقدر تند بدوید بدون اینکه مریض شوید. مجبورید با سرعت حساب شده و راحت راه بروید. در این سخن امرسون، خرد فراوانی میبینم: خود را با سرعت طبیعت تطبیق بده. راز طبیعت، بردباری است. ص112
به نظر میرسد همه افراد درمان شده این عقیده را دارند که بله، هرگرفتاری و سختی، هدیه و موهبتی با خود میآورد و برای ما این هدیه توانایی آرام گرفتن و لذت بردن از بوی گل سرخ است. ص120
شیوه زندگی را به تدریج، میتوان تغییر داد. درغیر این صورت در این کار ناکام میشویم. یکبار جایی خواندم عادت چیزی نیست که بتوان آن را از پنجره به بیرون انداخت بلکه باید آن را به آرامی از پلهها بیرون برد... ص124
...من عاشق رضایتی هستم که کوه باعث میشود از زندگی پیدا کنم. پس از یک یا دوهفته مصرف غذاهایی که در کولهپشتی دارم مزه غذا تقریبا هر غذایی بینهایت بهتر ست. تُشکم نرمتراست، خانهام گرمتر. انسان چگونه میتواند قدر گرما را بدون سرما، خوشی را بدون ناراحتی و سختی، لذت و شادی را بدون تحمل رنج و درد بشناسد؟ ص152
ترس در کوه، یا هر مرحله و هرجای زندگی، نابودکنندهترین احساس است. ص179
به هر قدم خود فکر میکردم و قبل از محکم کردن جای پایم قدم برنمیداشتم. فکر میکنم اگر در زندگی هم همینطور باشیم و سنجیده درباره هر هدفی فکر کنیم میتوانیم به همه چیز برسیم. ص193