ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
سلام
بهار یک
.
رقص این چلچله ها ، وین همه آوا و نوا... همه گویند که : از راه رسیده ست بهار
کاروان گل و زیبایی و شادی در راه... سخت در جلگه پر برف دویده ست بهار
عشق و شادابی و نور و نفس و شور و امید... همه را بهر تو بر دوش کشیده ست بهار
ارمغانی که هر سال به ایثار و نثار... مهربانانه سر راه تو چیده ست بهار
بید بُن غرق جوانه ست و به رقص آمده ست... از در و بام و هوا بس که شنیده ست بهار
خیز و آغوش در آغوش لطیفش بگشای... روح هستی ست که جان بخش وزیده ست بهار
چشم بیدار بر این تلخی ایّام ببند... خوابهایی شکرین بهر تو دیده ست بهار
فریدون مشیری
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم فروردین ۱۳۹۸ ساعت 2:42 توسط همطاف