می‌دونی... من دلم عشق و عاشقی‌های غلیظ نمی‌خواد. دلم به عاشقی‌های نرم‌نرمک و ملایم خوشه. دلم می‌خواد دوست داشتن مثل همون سُرُمی که وقتی فشارم پایینه می‌زنم، قطره قطره بشینه به جونم. من از چیزهای پرحجم یهویی خوشم نمیاد. عاشق کم‌کم‌ها و مداومت‌هام. دلم می‌خواد نزدیکم باشی، اما دور هم باشی. من از عشق و عاشقی‌های «تو مال منی» یا «من مالِ توام» بیزام. من دنبال دوست‌داشتنی‌ام که هرکس مال خودش باشه، اما یه‌کمی هم دل بده به بودن با اون‌یکی. من دلم در کنار هم بودنی رو نمی‌خواد که اول و آخر هر روزش «صبح به‌خیر» و«شب به‌خیر عزیزم» باشه. من دلم اون بودنی رو می‌خواد که اگر یکی، برای یک هفته هم نبود، بیاد و بگه: «خب از خودت برام بگو». من عاشق «از خودت بگو»هایی هستم که قراره از تو بشنوم. من دنبال این نیستم که کلِ زندگی یک‌نفر باشم، می‌خوام بخشی از بخش‌های زندگی مطلوب تو باشم. دلم نمی‌خواد همیشه باشم. دلم می‌خواد وقت‌های لازم باشم. دلم نمی‌خواد بودنم از چهارچوب‌هایی که برای خودم تعیین کردم، بزنه بیرون. می‌خواهم اندازه و دلخواه باشم. از من نترس... همون‌قدر که تنهایی تو مهمه، منم نگران تنهاییم هستم. همون‌قدر که آزادی و فردیت تو مهمه، مالِ منم اهمیت پیدا می‌کنه. برای همینه که می‌گم دنبال دوست‌داشتنی نیستم که هر روزه باشه. هر روزه بودن هر چیزی ملال‌آورش می‌کنه. بودن‌های گاهی و به‌موقع ترد و تازه می‌مونن. می‌خوام ترد و تازه باشم. حتی اگه همیشگی نبودم. حتی اگه قرار بود، فقط توی یه تقویم زمانی توی بخش باکیفیت زندگیت باشم. می‌خوام موندنی نباشم. موندنی بودن، بوی تازگی نداره. می‌خوام اونی باشم که هر روز داره راه خودش رو میره، اما هست. چون عطر تنش، جا می‌مونه روی لحظه‌ها. می‌خوام همونی باشم که حتی اگه دور و دورتر شد، مولکول‌های عطر تن و کلمه‌هاش جا بمونه روی لحظه‌ها. از من نترس. من همون‌قدر تنهام؛ که تو تنهایی!

+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۲/۲۸ ساعت 13:40 توسط خانم ف.

پ ن:

سلام. منم همینم ها. ولی انگار بیشتر می‌خوام موندنی باشم. اینکه هر روزه بودن هر چیزی ملال‌آورش می‌کنه رو موافق نیستم خوو. هعی ی ی