سلام

تکمیل نوشت پست قبلی

همطاف در چهل‌سال زندگی‌اش، کمتر از شمار انگشتان دست در مراسم تدفین حضور داشته. شاید شش بار!

آخرین بار، سال گذشته برای مراسم تدفین گرامی‌خواهرم بود.(خدایش بیامرزد)

احساس غم و بی‌قراری و تهی بودن و سایر به کنار، مواردی پیش آمد که آزاردهنده بود بسی ( رفتارها و گفتارها منظورم نیست ها)

همان روز اول، پس از مراسمِ حرم (میت پس از غسل داده شدن، به حرم امام رضا علیه السلام، برده شده و طواف داده می شود. سپس یا در حرم  یا  بهشت‌رضا یا خواجه‌ربیع و ... جهت دفن، برده می‌شود.) وقتی در بلوکِ مربوطه برای خاکسپاری جمع شدیم. ایستادن سخت شد! لابد شما هم تصاویری از قبرستان با گورهای خالی منظم ردیف شده دیده‌اید.

 در بهشت‌رضا، ردیفی که محل دفن گرامی‌خواهر تعیین شده بود در همان روز، متوفیات دیگر هم داشت. تقریبا همزمان از دنیا رفته بودند حالا ساعتی زودتر یا دیرتر. مثلا سمت راست دختری سی واندی ساله و سمت چپ مادری شصت و چندساله هر دو هم مثل ما دارای خویشان و دوستانی داغدار.

فاصله قبور نزدیک هم و نزدیکان متوفی هم مثل ما خواستار حلقه زدن دور قبر و نشستن و یک دل سیر زاری کردن. نمی‌شد.

حالا خطر سقوط در قبور خالی ردیف بالایی به کنار، خاکی‌شدن البسه مشکی هم کنارتر... تجمع و تداخل داغداران همسایه کلافه‌ام کرد. تازه این فقط، وقتِ خاکسپاری نبود که... چون همزمان دفن شده بودند و تقریبا رسومات مشترک هم داشتیم برای روز سوم و هفتم و چهلم همین آش بود و همین کاسه...  آن روزها! صدای میکروفون یا شخصی که برای هر میت، مراسم اجرا می‌کرد هم اضافه شده بود به این تداخلات!

این باعث شد در اولین فرصت جاقبر ابتیاع نماییم. شاید برای مرده، تفاوتی نکند کجا خاک شود ولی

برای بازماندگان متفاوت است.

به نظر من، اینکه وقت خاکسپاری براحتی بشود ایستاد یا نشست و با طمانینه شنید و فاتحه خواند عالیست و عالیتر اینکه بستگان، نزدیکِ هم دفن شوند که شخص تنبلی مثل همطاف، با توجه به گستردگی آرامستان با حضور در یک قطعه، براحتی یکجا سه چهار نفر را زیارت کند (زیارت قبور نامیده شده). خداییش روزهای تعطیل و مناسبتی تردد بین بلوکها و خیابانهای پهن بهشت‌رضا با حجم بالای ماشین‌ها کلافه‌کننده و بس وقت‌گیر است.

الان قبور خالی برای واگذاری و تدفین در آینده، طوریست که اطرافش پرشده (مساله تداخل و خاکی شدن و سقوط ندارد) و شانس با ما یار بود که در همان قطعه تازه درگذشته‌مان جاقبر  تعبیه شده بود. و بدون هزینه اضافی برای آرامگاه خانوادگی و ایوان مقبره و مقبره آلاچیقی و سایر، عملا تعدادی از اعضای خانواده نزدیک هم دفن خواهیم شد. بَه بَه

 

 

راستی یکی از دوستان فرمودند تا زنده‌ایم از زندگی بگوییم و ... خُب پس چه وقت درباره مرگ حرف بزنیم؟

من حرف زدن و فکر کردن در این دنیا رو بلدم. گویا تا زنده‌ایم می‌شود از مرگ گفت.  وقتی مردیم حرفهای دیگری برای گفتن خواهیم داشت. شنیده ها حاکیست هرچه اینجا انجام دهیم برای آنجا به کار آید. پس الان حرف بزنیم انجام دهیم فکر کنیم. هم، وقت داریم هم انرژی...  می توان درباره همه چیز گفت و شنید. فقط تا زنده‌ایم می‌شود به اجرا درآورد و عمل کرد ها