شفاخانه؟ مریض خانه؟ یا چی؟
سلام
پاییز دَه
بهتر از گذشته باز خواهی گشت
با نیروی علم به جنگ درد آمدیم٬ پس نگران نباش هموطن
شغل ما آبروی ماست و هدف ما درمان توست
گویا این جملات زیبا! در راهروی بیمارستان چند کشور جهان دیده شده!
در ششماه گذشته، با محیط بیمارستان و کادر درمانی و بعضی شاغلین آنجا برخورد داشتم از نوع نزدیک!
رفتار پرستاران (خانم و آقا) و بهیاران و کمک بهیاران در چند بیمارستانی که بودیم شبیه هم بود. چه بیمارستان سوانح دولتی و شلوغی مثل امدادی (کامیاب مشهد) چه بیمارستان خیریه و هیات امنایی و چه خصوصی. تک بیمارستان شهرستانچناران هم اوضاعی مشابه بیمارستانهای مشهد داشت.
از اینکه کادر پرستاری بیشتر سرگرم گزارشنویسی و پُرکردن فرم بودند تا حضور بالا سر بیمار، آنقدر متعجب نشدم که از رفتار و گفتار این صِنف
بلند صدازدن و صحبتکردن، شوخی کردن و سربهسر هم گذاشتن! به نظر من جایگاهی در محیط بیمارستان و راهروها و اتاقهای بستری ندارد.
والا این رفتارها، من را بیشتر یاد میدان ترهبار و میوه میاندازد...
مکالمههای گاه و بیگاه موبایلی حتی بالای سر بیمار وقت تزریق یا تعویض سِرُم!!
گپوگفت در دورهمی شیفت شب!! از ماجراهای فامیلی گرفته تا میزان حقوق پرستاران عسلویه!!!
جز بیمارستان اولی که یکی از شلوغترین بیمارستانهای سوانح میباشد. بیمارستانهای بعدی، خلوت با اتاقهای دو تا سه تخته بود. با این حال تفاوتی در رفتار پرستارها، سوپروایزر و بهیاران ندیدم جز فرم لباسهایشان. (خصوصی خوش فرمتر بود)
راستی غذای بیمارستان خوب بود ها. چلوگوشت و چلوکباب و جوجه با انواع سوپ حتی برای وعده شام! و صبحانه متنوع ... (فقط زمان توزیع غذا، با عادات ارجمندبابا جور نبود)