سلام

بهار یازده

 

با عجله حوالی شش و نیم خودم را می رسانم کتابخانه

کتابدار آن پشت ایستاده مرتب می‌کند یکسری اوراق شایدم مجله را

کتابها را می‌گذارم روی میز.  بی‌حوصله یک نگاه می‌کند و می‌پرسد تاخیر که ندارند؟ می‌گویم: نه

همزمان که کتابها را بر می‌دارد می‌پرسد: کتابم می‌خوای؟

متعجب از سوالش! بالبخند می‌گویم با اجازه تون...

بدون لبخند می‌گوید: فردا بیا، سیستم رو خاموش کردم.

متوجه برگه سنجاق شده روی تابلوی پشت سرش می‌شوم

ساعت کار کتابخانه - 7صبح تا 19 بعدازظهر-

................

یازده و نیم رسیدم باجه پست دفتر پیشخوان. می‌گویم: یک پاکت بزرگ لطفا

دختر مسئول باجه، همزمان که برمی‌گرد رو به من می‌پرسد : چی می‌خوای پست کنی؟

عروسک نمدی‌های همراهم رو نشانش می‌دهم. می گوید: باشه، فقط می‌مونه برای فردا.

می‌گویم: تلفنی بهم گفتی برای امروز  تا قبل از 12 می تونم بیام.

یک نگاه به ساعت می‌اندازد و می‌گوید: خُب آره...  ولی نیم ساعت قبلش کار رو جمع می‌کنم... الان سیستم رو خاموش کردم. شما هم چون تماس گرفتی ازت قبول می‌کنم منتهی با بار فردا می‌فرستم بره

.....................

یک بسته اینترنتی خریدم که یک و نیم گیگ شبانه دارد. (ساعات استفاده: 2 نیمه‌شب تا 8 صبح )

امــــروز، دیرتر از شش صبح نشستم پای سیستم! نزدیک هفت و نیم دیدم صفحات باز نمی‌شود و تلگرام هم رفت کما (تلگرام رو گذاشتم پای تغییرات اخیر که نمی‌دانم چی چی داخلی رو قطع کردند و ...) ولی وبلاگ چرا ؟

چک کردم دیدم هنوز هم حجم دارم هم زمان!

پس می ماند همان عادت تعطیلی نیم ساعت آخر.

 

 

 

 

خداییش جریان این نیم ساعت آخر چیست؟ که اگر کار اداری بانکی و ... داشته باشی می بینی نیم ساعت آخر  نیستند یا هستند ولی جوابگو نیستند!؟