ماه آن دو شب...
آن شب ماه نبود وقتي از ديوار پريد پايين هيچ نوري و جنبشي نديد.صداي خش خش برگها نگرانش كرد سعي كرد از كنار ديوار حركت كند تا پنهان بماند. پس از عبور از چند اقاقيا جلوي پله ها رسيد دوباره نگاهي به پنجره ها انداخت تاريك بود چندان بالا نرفته بود كه ايستاد گوش داد صدايي شنيده نمي شد بدون حركت اطراف را پاييد خبري نبود جلوي در ورودي كه رسيد با احتياط دستگيره را چرخاند...