امروز صبح باران بارید
در منزل خجسته ی اسفند
همسایه ی سراچه ی فروردین
با شاخه های ترد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم همساغر سحر
در کوچه های خامش و خلوت نجومیش
یا
با جام شعر خویش
خوش آمد نگویمش
در منزل خجسته ی اسفند
همسایه ی سراچه ی فروردین
با شاخه های ترد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم همساغر سحر
در کوچه های خامش و خلوت نجومیش
یا
با جام شعر خویش
خوش آمد نگویمش
سلام
نخست:
امام موسی کاظم علیهالسلام:
لیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَإنْ عَمِلَ حَسَناً استَزادَ اللهَ
و إنْ عَمِلَ سیّئاً اسْتَغفَرَ اللهَ مِنهُ و تابَ اِلَیهِ.
از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد و اگر بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.
اصول کافی، ج ۴، ص ۱۹۱
سلام برآن معذب درعمق زندان ها
در زیارت نامه امام موسی کاظم(علیه السلام) از زندان او به ظُلَم المطامر یاد شده است.
«مطموره» به زندانی گفته میشود که دراز کردن پا و خوابیدن در آن ممکن نباشد.
خدایا به حق موسی بن جعفر! ما را از زندان هوای نفسمان رهایی ببخش.
با واکاوی وجود خودمان متوجه این موضوع میشویم گرچه ظاهراً احساس آزادی و آزادگی داریم اما، در زندان هوای نفس خودمان اسیریم.
این عدم ادراک اسارت و بی احساسی و بیدردی، به نوعی زنگ خطری برای ما ست.
برای رهایی از زندان نفس اماره و پیوستن به فضای آزاد عبودیت، نیازمند توسل به نام بابالحوائج و بابالمراد هستیم و معتقدیم نام موسیبنجعفر علیهالسلام اعجاز میکند. این قفس جای ما نیست اگر چه اسیرش هستیم:
چُنین قفس نه سزایِ چو من خوشاَلحانیست
بعد:
می خواهم یک دوره عادت سازی برای تغییر سبک زندگی معرفی کنم.
این دوره ۱ ساله ، کاملا کاربردی است و دانشجو قدم به قدم! به تغییر عادات خود و ترکِ رذایل اخلاقی اقدام مینماید.
مدرس این دوره، قبل از ورود به حوزه علمیه قم، در دانشگاه تحصیل کردند (هوش مصنوعی) و با محیط دانشگاه کاملا آشنا میباشند (البته دوره دکتری را عمامه به سر بودند) باتوجه به سن و سالشان (جوانند هنوز) سعی شده در این دوره از مباحث شعارگونه و غیر کاربردی استفاده نشود.
برای مشاهده فیلمهای دوره به همراه انجام تکالیف، روزانه حدود پانزده دقیقه وقت نیاز است. (در صورتی که امکان صرف پانزده دقیقه در روز، برای مشاهده فیلم و تکالیف را ندارید، لطفا در دوره ثبت نام نفرمایید).
آخر:
چُنین قفس نه سزایِ چو من خوشاَلحانیست
رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم
سلام
نمی دانم چطور شد که به شبکه نسیم رسیدم گویا مسابقهای در جریان بید
سوال مجری، یک مصرع خونده میشد شرکت کنندگان باید با گفتن مصرع دیگر، بیت را کامل میکردند
سوال: شنیدن کی بود مانند دیدن
پ ن: امروز در جایی دیگر مطلبی کامل کننده این مصرع را خواندم.
نوشته بود
" این ضربالمثل را میتوان در سه موضوع و معنای گوناگون به کار گرفت:
اول: شنیدن یک واقعیت از زبان دیگران، با دیدن همان واقعیت تفاوت بسیاری دارد.
دوم: بسیاری از شنیده ها واقعیت ندارند؛ یعنی نباید به شنیدهها اعتماد کرد و حقیقت را باید از دیدهها خواست.
سوم: گاهی تنها باید به شنیدهها بسنده کرد و به دنبال دیدن نبود."
پ ن: شاید بشود گفت این مصرع، همانند مثل معروف دیگری است که میگوید:
آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
منم بچه مسلمان
که دارم دین و ایمان
کتابم هست قرآن
رسولم داده فرمان
به وقت صبحگاهی
کنم شکر الهی
بگویم نام مولا
بخوانم ذکر زهرا
به یاد نور باشم
که از شب دور باشم
سلام
زمستان سیزده
خواستم بنویسم : در دلم غوغاست، اما رازداری بهتر است
دیدم کدام غوغا؟! خداییش هیچ خبری نیست. فقط طبق جریانِ سینوسی! الان در کف هستم. برای اغلب ما این اوج و فرودها رخ میدهد. گاه ماهانه، گاه فصلی، گاه آخرسال به وقت خانه تکانی!
گفتم خانه تکانی، یادکنم از گیس گلابتون که بهمن! رفته سراغ خانهتکانی عیدانه.
به نظرم ایده جالبی است. +خانه تکانی 15دقیقهای
و
کتاب زندگی را عزیز بدار را امانت گرفتم نگو قبلتر خوانده بودم منتهی دوباره هم خواندمش. جزو داستانهایی است که جملات قشنگ داردبا روایتی عجیب.
پاییز دو
سلام
سرزده وارد مشو، میکده حمام نیست
حرمت پیرمغان، بر همگان واجب است
لاادری*
سلام
تابستان تمام
.
.
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند... خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
شعر را دوست دارم نه آنقدر که بتوانم مشاعره کنم حتی گاهی به زور یک بیت کامل به خاطرم می ماند. بیشتر تک مصرع و مَثل و شاید یک ترکیب بدیع. (فعلا بیشتر سعدی دوستم)
و البته شعر بعضی شاعران معاصر را هم دوست میدارم مثل مرحوم نجمه زارع
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!... تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
...
سلام
تابستان شانزده
و شهریور
عاشقی بود
مردد بین ماندن و رفتن
مسافری که
با یک چمدان می آید
و با یک چتر می رود...
زکیه خوشخو
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...
برگرفته شده از cofe-sher
زمستان شانزده
رجب هم آمد!
و
امسال را مردانه! به پایان خواهیم رساند.
گویا شروع سال نو، نیمهشب است. ساعت 1 و 28 دقیقه و 27 ثانیه بامداد روز پنجشنبه .
یک خوک پرخور و تنبل پیش رو داریم ها (البته بزرگان فرمودند سال خوک، سال ثروت و فراوانی است)
.
زمستان چهارده
شبِ عید، شـــــروع شد.
گل و ترانه و لبخند میرسد از راه
بهار، سرخوش و خُرسند میرسد از راه
...
همیشه تازه، همیشه رها، همیشه زلال
همیشه دلکش و دلبند میرسد از راه
اگرچه آخِرِ اسفند اول عید است
بهار اوّلِ اسفند میرسد از راه
مرتضی امیری اسفندقه
سلام
زمستان شش
نیمه شب به گمانم کابوس میدیدم! قصد بیدار شدن داشتم ولی بیدار نمیشدم یعنی با خودم میگفتم خوابم نترسم و چشمانم را باز میکردم ولی باز همانجا بودم –یادم نیست همانحا چی شد یا کجا بود- گویا اثر مطالعه در رختخوابست. خوو خواندن ماجراهای پیچ در پیچ دختری که پادشاه سوئد را نجات داد گزینه مناسبی برای قبل از خواب نیست. "دختری که پادشاه سوئد را نجات داد" شرح کتاب نیست ها عنوانش است! از همان نویسنده که "پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد" را خلق کرده.
.
زمستان پنج
نخست:
بعـــد:
گویا ابوریحان بیرونی بلوغ را به سه مرحله تقسیم کرده:
۱. بلوغ جسمی: آنکه جسم انسان به رشد خودش برسد و بتواند تولید مثل کند.
۲. بلوغ عقلی: آنکه نفس فکری و ناطقهی انسان کامل شود و عقل، از قوه به فعل در آید.
۳. بلوغ تدبیری: آنکه انسان اگر تنها ماند بتواند خودش را مدیریت کند، اگر خانواده تشکیل داد بتواند خانوادهاش را مدیریت کند و اگر به ریاست رسید بتواند زیردستانش را مدیریت کند.
سلام
پاییز نوزده
روزهای هفته گذشته را که مرور می کنم می بینم چقــــــدر ندانسته داشتم و دارم.
.
.
جمعه
از احوال همطاف اگر می پرسید اینکه همچنان منتظرم البته بی دردسر (گوش شیطون کر! یک ماهی هست که سردرد ندارم! گویا تمام این سالها!درد از معده بوده و گریبان سر را میگرفته و با مصرف قرص معده - دوبار در روز- سرم خلاص شد) .
پاییز چهارده
چند روز پیش که رفته بودم برای آزمایش خون! خانم مسنی رو دیدم که اسمش طوبی بود
طوبی
خوشم آمد... به نظرم اگر قرار باشد اسمی دیگر داشته باشم. می خواهم طوبی باشد.
منم طوبی خانوم
و
سلام
بهار چهارده
...
گاهی میبینی وسط شلوغی هستی و از همه سو! کار ریخته سرت ولی با شنیدن یک ترانه! یادت میآید که (زیادجدی نگیر مثل قبل همه چی ردیف میشه. یکسره میشه به نفع یا ضرر تموم میشه)
زندگی ادامه داره، حتی وقتی تو نباشی. اگه آشنا بمونی ، یا مث غریبهها شی. زندگی ادامه داره، خوب و بد، سفید و مشکی! تازمانیکه یه لبخند میشکوفه، میچکه اشکی.
زندگی ادامه داره، با منو تو، بی منوتو3... این دو روز زندگی رو بیا همراه دلم شو
و
عشق حتی موقت، بس انرژی زاست. حال خوب کن و امیدبخش (شکلک یک همطاف سرخوش! )
برقرار بمانید و راضی
اصلِ جوانه زدن آن است که آدمی
در آن آغوشی که باید
سبز شود...
باقیماندهاش که دردی را دوا نمیکند...
مریم قهرمانلو
خفتم به یاد یار در آغوش گل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟!
رهی معیری
چیزی از این بهار در آغوشِ من کم است
تو نیستی و یکسره اُردی جهنم است...
فاطمه شمس
ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبز
برخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن
سلمان هراتی
پاییز شانزده
هرکه هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود، خام رفت
دیروز و امروز سرگرم خواندن یک داستان چهارصدو چهل و هشت صفحه ای بودم. بعدازظهر تمام شد.
روان و صمیمی بید. یک رمان عشقی... آدم هایی با سرنوشتهای متفاوت شبیه هم!
دلم خانمجون خواست، یک مادربزرگ فهمیده و داناااا... حرفهای زیبا و پرمغزی میزد خوو
مثلا : از قدیم گفتن وقتی نه درد داری نه بیماری، جوالدوز به خودت میزنی و می نالی.
و اما نتیجه گیری همطاف از این سرنوشت پرفراز و نشیب
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ و
ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﮕﻮﯾﯿد
ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎ "ﮐﻼﻡ" ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ
ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ "ﺩﺍشتنها" ﺭﺍ
مهناز شانزده ساله و محمد بیست ساله، برای همین نگفتنها و بغض کردنها کللللیییی زجر کشیدند. والا.
اینم شعر انتهایی
ارزش وصل نداند مگر آزرده هجر مانده آسوده بخسبد چو به منزل برسد
سلام
پاییز چهار
دیواری از تزیینات عیدانه سال گذشته- فاصله میداناحمدآباد و سهراه راهنمایی- طراح:الهام حکیمی
و
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی... دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
.
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
.
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد... شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
پ ن1: شهر من، آنچنان بزرگ است و نادیدنیهای من چنان زیاد، که هنوز هم وقت گردش، در کوی و برزن از تماشای در و دیوار و دار و درخت و گاه مردمانش! ذوق زده میشوم.
پ ن 2: کامل غزل پادشه خوبان اینجـــــا ( گویا 20مهر، روز بزرگداشت لسان الغیب، حافظ شیرازی ست)
سلام
95.67
من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو
هر که و هرکس همه تو، این همه تو، آن همه تو
غزلی از حسین منزوی ( با علاقه ویژه به صرف ضمایر )
...
سلام
خودمم نمیدانم چه اتفاقی میافتد که عشق وصل میشود به مذهب و خدایی شدن و ... این چه حکایتیست!؟
...
احتمالا داستان کارگر جوانی که عاشق گوهرشاد خاتون شده بود و با شرطی که خاتون گذاشت خدایی شد رو شنیدید.
" جوان گفت آنوقت که عشق گوهر شاد من را بيمار و بىتاب کرد هنوز با معشوق حقيقى آشنا نشده بودم ولى اکنون دلم به عشق خدا مىطپد و جز او معشوقى نمىخواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام مىگيرم"
...
محرم چند سال قبل هم (1380) سریال شب دهم، حیدرنامی، عاشق دختر قجری شد و پس از اصرار بر ازدواج، با شرط دختر مواجه شد "برگزاری ده شب تعزیه در زمان حکومت نظامی رضاخان" و در انتها در اجرای تعزیه به لقا الله پیوست...
...
رُمانی هم چندماه پیش خواندم به نام اسماعیل نوشته امیرحسین فردی.
اسماعیلِ این داستان، عاشق دخترکی دبیرستانی شد و بی قراری ها و شوریدگی هایش او را به مسجد کشاند و نماز و انقلاب و ...
...
شود پاک از گنه هر کس به کوی عشق میآید
که آن دریای بیپایان به جوی عشق میآید
جز این درگاه باغ دلگشایی نیست عاشق را
اگرچه بوی خون از خاک کوی عشق میآید
مگر بی کوشش این دولت نصیب ما شود، ورنه
زما افتادگان کی جستجوی عشق میآید؟
صائب تبریزی
سلام
94.23
حتی اگر تمام شب گریسته باشی،
باز هم دمیدن صبح برایت نشاط آور خواهد بود
.
.
در روزهای آخر اسفند...
.
.
93-74
عکسها مکث تاریخند...
( ترانه آدم برفی از هادی فرج اللهی ( لینک دانلود
یادش بخیر...
کجاست اون خورشیــد
کاشــکی ما رو می دیــــد
سیب سرخی برامــــون می چیـد
سلام
93.71
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..
علیرضا بدیع
* عنوان، دیالوگی از فیلم جین ایر ( گویا دوباره این فیلم، نیمه شب از شبکه 4، پخش خواهد شد و تکرار پخش فردا دوشنبه 8 دی، 12ظهر از همان شبکه. بَهبَه ^_^ )
سلام
93.67
نخست: دوشنبه شهر فواره ها و پایتخت کشور کوههای آسمان بوس!
دیـــروز صبح، تی وی ملی تماشا کردم. دقایقی از برنامه صبح بخیر ایران، مربوط به سفر به شهر دوشنبه – سال 89 ( برای نمونه یه موتورسیکلت هم پیدا نکردیم ... یه نفر یه بوق هم واسه ما نزد... خیابان های وسیع خلوت ساکت؛ در پایتخت یک و نیم میلیون نفری یه کشور هفت میلیونی )
تماشای این سفرنامه کوتاه، مرا واداشت یه پرسه ای بزنم در مجازستان، پی اطلاعات بیشتر تاجیکی – دوشنبه یی