سلام
پاییز یک
هر روز برای سرزدن! به گرامی والدین، ده دقیقه پیادهروی دارم. اغلب بعدازظهر نزدیک غروب
در مسیر از چند پارک عبور میکنم. تماشای رنگی شدن برگها زیباست.
امروز این موارد برایم جالب بود
چند جا اعلامیه زده بودند گل زعفران رسید (یا محل پخش گل زعفران)
کنار کوچهای، یک کپه از پوست شیربلال (ذرت) دیدم
یک کیسه پلاستیکی بزرگ از پوست انار هم جلوی یک خانه بود
بوی رُب ( گوجه پزون
)، وقت گذر از چند کوچه به مشامم رسید
پاییز رسیده ها
البته از گردو خبری نیست! فروشنده گفت: در بازار فقط، گردوی تازه هست. آن هم چون نمیدانند سالم هست یا نه نخریدند.
پس نوشت:
یکی از بین میرود، دیگری رشد میکند. تولد و مرگ پارههایی از کل هستند. ص52
مرد آبی گفت: هیچ زندگی ای بیهوده نیست. تنها زمانی که ما به هدر میدهیم، زمانی است که تصور میکنیم تنها هستیم. ص54
میگویند عشق را پیدا میکنند. عشق در تصورشان شی پنهان در دل صخرهای است. اما عشق شکلهای متفاوتی دارد و هرگز برای هیچ زن و مردی یکسان نبوده است. ص165
... که هر انسان بر انسان دیگر اثر میگذارد و آن دیگری بر نفر بعدی و جهان سرشار از داستانهاست اما داستانها همه یکی است ص210
چندجمله از کتاب "پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید" نوشه میچ آلبوم