نصف از نخستین روز سالی جدید

سلام

تابستان نوزده

نخستین روز از سال جدید قمری گذشت.

سحر بدون زنگ هشدار! به نیت روزه اول محرم. ده دقیقه به چهار بیدار شدم

دیشب آب جوش آورده در فلاکس آماده داشتم. یک تخم مرغ نیمرو کرده و خوردم بعد هم چای سبز دارچین دار!

.

.

ادامه نوشته

شیشِ شیش

سلام

تابستان هجده

همینجور که سرگرم وبگردی بودم به این پستِ دکتر سین برخوردم! (به پستی در بلاگ که اینجا نمی‌شود لینک داد!)

الان عجیب، حس غریب حسادت دارم چرا تاریخ تولدم به جای چهارِ شیش، شیش شیش نیست

.

.

 

 

1000

سلام

تابستان پانزده

هزارمین پست! 

 

مـــــرداد و همطاف - ده سال قبل!!

 

...که کاری نکردیم و شد روزگار

همطاف، مجرم خطرناک!

سلام

تابستان یازده

ما خانوادگی! مشتری بانک رفاه هستیم. ماجرا از این قرار است که سه شنبه به خاطر یک تراکنش بانکی از طریق اینترنت، متوجه شدم که حسابم مسدود شده! یعنی متوجه نشدم چون فقط پیغام خطای سیستمی می‌داد بدون هیچ توضیحی. با شعبه که تماس گرفتم گفتند حسابتان مسدود شده!

  • چرا؟

لابد اشکالاتی در اطلاعات حساب بوده!

  • مثلا چه اشکالاتی؟ همین چند ماه قبل –پارسال-  حساب ارجمندبابا مسدود شد و حضوری خدمتتان رسیدم محض احتیاط علاوه بر ارجمندبابا، کل اطلاعات هویتی شناسنامه‌ای گرامی‌مادر و خودم را هم جناب معاون بانک! دریافت و ثبت نمودند. (تنها تفاوتی که ایجاد شد شماره حسابهای 5 رقمی ما، 8رقمی شدند.)

این مربوط به شناسه شهاب است دستور از بالاست

ادامه نوشته

انرژی زا

سلام

تابستان نه

نخست: اگر تنها یک چیز مشخص و قطعی در مورد گرمای تابستان وجود داشته باشد، این است که کاملاً تحلیل برنده انرژی همطاف است. این فصل از سخت‌ترین دوره‌های سال برای من است.

صبح‌ها برای جدا شدن از رختخواب نیاز به تلاش زیادی دارم و یا بعد از ناهار احساس خواب‌آلودگی دارم به حدی که فقط دلم می‌خواهد دراز بکشم.

البته عادت به خواب شبانه زودهنگام، سحرخیزی را برایم آسان کرده با این حال خلاف تصور دیگران که در این فصل، روز طولانی است و کارهای بیشتری به انجام می‌رسد. کارایی من محدود می‌شود به چند ساعت اولیه صبح و چند ساعت حوالی غروب! خب در روشنای روز و گرمای مرداد ترجیح می‌دهم خانه بمانم، دراز بکشم و کتاب بخوانم.

ادامه نوشته

روزانگی

سلام

تابستان شش

 

این روزها درگیر همان روزمرِگی‌های همیشگی هستم ...

 روزمرگی‌هایی که گاه برایم تازگی دارد (ولی بعد متوجه می‌شوم قبلا هم بودند!) گاه هم تکراری است. گویا اساس زندگی همین است! تکرار

 هیچ اتفاقی قرار نیست بیـفتد.
اما،
آدمی اســت دیگر،
همیشه
منتـــظر می‌مـاند!

"اورهان ولی"

 

 

ادامه نوشته

زیر چهل ساله ها، هرگز!

سلام

تابستان پنج

نوشتم... حذف کردم

نخست درباره تنبلی تخمدان نوشتم و توضیحات پزشکی و نگرانی‌هایم بعد دیدم دلم نمی‌خواهد مسائل زنانگی اینجا ثبت شود

بعدتر درباره گرفتاری این تیرماه از تمدید قرارداد اجاره‌نامه‌ام (با یک زوج دمدمی مزاج! که شش ماه پیش صاحب این آپارتمان شدند)  تا تصمیم به اضافه‌بنا خانه پدری و دردسرهای بنّایی (پیمانکار خوش قول و استادکار قابل تا مجوزهای شهرداری) آخر پیشنهاد فروش خانه و خرید منزلی کوچکتر و... نوشتم باز دیدم این دغدغه همطاف است و برای من پررنگ. یک جورهایی تصمیمات خانوادگی است که لزومی به ثبتش نیست.

گفتم از سرماخوردگی بنویسم.نوشتم ولی... بیشتر نِق نِق نامه! شد تا شرح حال این ده روز اخیر. احتمالا می‌دانید سرماخوردگی یک بیماری خودپایاست(خود به خود از بین می‌رود و بايد دوره زمانی فعاليت ويروس و واکنش بدن نسبت به آن به طور طبيعي طی شود) خوو همطاف از سرماخوردگیِ تابستان و کوفتگی عضلات و بیحالی این مرض! دل پُری دارد با این داروهایشان. والا

با اینهمه خوب شد که نوشتم شما هم امتحان کنید وقتی حرفها (تصمیمات... تردیدها... گلایه‌ها... اعترافات) نوشته شوند، سنگینی‌اش کم می‌شود. راحت و سبک می‌شوید و مثل الانِ من، خیلی شیک و مجلسی! می‌توانید بنویسید "برقرار بمانید و راضی"

 

تابستان خود را چگونه آغاز نمودید

سلام

تابستان یک

با اینکه متولد شهریور هستم (دختر تابستان!) ولی بین چهارفصلِ سال، تابستان انتخاب آخرم هست. نخست دو فصل سرد سال، بعدتـر بهار و آخـــر تابستان.

و

وقتی روز کش می آید و روشنای طولانی دارد یعنی حضور بیشتر خلق‌الله، یعنی مهمانی و دورهمی‌های نیمه شبانه همسایگان، یعنی سروصدا، یعنی برهم خوردن ساعت خواب همطاف

و امسال تابستان

تلگرام طلایی هم قطع شد. همطاف پس از تلگرام رو آورد به موبوگرام و هاتگرام و تلگرم طلایی و با شروع تابستان امسال، اینها هم تعطیل.

 

ادامه نوشته

بدانیم و اقدام کنیم

سلام

 

بهار بیست و یک

 

ادامه نوشته

چشم زخم!؟

سلام

بهار بیست

 

...یک روز! نشسته بودم برای خودم زندگی می‌کردم که

ادامه نوشته

...که کاری نکردیم و شد روزگار*

سلام

بهار نوزده

 

دلتنگ که می‌شوی  سراغ هرچیزی می‌روی غمگینت می‌کند

شعر بخوانی ناخودآگاه اشک جاری می‌شود

عکس و فایلهای تلگرامت را مرتب کنی وقت حذف کردن بغض می‌گیرتت

شروع کنی به کوک زدن خرس نمدی... بجای لبخند :( می‌دوزی

آواز پرنده‌ها را هم بشنوی فکر می‌کنی زجر هجران سر داده‌اند!

سراغ گلدانهایت بروی بیشتر برگ زرد گل گندمی و سربرگهای سوخته نخل مرداب و گلهای خشکیده شمعدانی به چشمت می‌آید

بیایی بلاگستان، از بی اخلاقی اهالی بیمارستان و درمانگاه دلگیر می‌شوی

آآی روزگار

 

 

 

 

* شیخ اجل - سعدی

جهانت به کام و فلک یار باد... جهان آفرینت نگه دار باد*

سلام

بهار هفده

به قول گرامی دوستی: همه از گرانی می‌نالند ولی خداروشکر برای رفتن به رستوران‌ها باید از قبل رزرو کرد

و

همطاف اضافه می‌کند همه از ناداری و گرفتاری می‌نالند ولی خداروشکر برای سفر (مثلا تعطیلات پیش رو - نیمه خرداد و عید فطر) باید از قبل‌تـــــر رزرو کرد. همه ظرفیت‌ها تکمیل

 

 

 

 

* سعدی عزیز

جهانت به کام و فلک یار باد... جهان آفرینت نگهدار باد

غم از گردش روزگارت مباد...وز اندیشه بر دل غبارت مباد

درونت به تأیید حق شاد باد... دل و دین و اقلیمت آباد باد

وداع

سلام

بهار چهارده


اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
.

نخست: برای آرامش نگین بانو، که اینروزها سوگوار گرامی برادرشان هستند و شادی روح عزیز ازدست رفته، حمد و صلواتی ختم کنیم. متشکرم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بعد:

همطاف، اغلب سالگرد تولدش یاد مرگ می‌افتد، به قولی اولین روز دنیایی من مصادف بوده با اول ماه رمضان (آن سال! شعبان 29 روزه بید البته و همطاف آخر شعبان المبارک متولد شد)

 

زن چاق، عادتی در نوشتار دارند که انتهای هر مطلب خدا را شکر می‌کنند و من دوستتر دارم علاوه بر عادت خوب ایشان دعا کردن را هم اضافه کنم که

اللَّهُمَّ غَیِّـــرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِکَ‏


خدایا خودت حالمان را خوب کن... سلامتی بجا، رزق و روزی بجا،  خواهشا حالی خوش هم عطا فرما که بس نیازمندیم. زندگی گاه بد حال گیری می‌کند. آمین یا رئوف و یا رحیم

آخر:

اگر مثل من دعادوستید! توصیه شده همین ابتدا دعای وداع رمضان صحیفه سجادیه را بخوانید، بخوانید بیشتر قدر این ایام را خواهید دانست.

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ كُلِّ اَمْرٍ سَلامٌ. 

سلام بر تو اى ماهى که از هر نظر مایه سلامتى

 

نامه های شنبه

سلام

بهار سیزده
...

وی آنقدر خسته بود که مُرد

من زنی هستم که از حمام بدم می‌آید. به احتمال رو به یقین سرماخوردگی اخیر هم بابت دو بار حمام رفتن هفته قبل می‌باشد. والا

این گرم و سرد شدن هوا هم بی تاثیر نیست هرساله بهار همین رفتار را دارد منتهی بوالهوسی امسالش نوبر است. صبح خنک ظهر داغ عصر بهاری! شب سرد

نزدیک ماه رمضان است و من همچنان درگیر خستگی‌ام. به نظرم روزهای قبل نباید مسیر اینجا تا خانه گرامی والدین را پیاده می‌رفتم. خسته شدم تقریبا از نیمه مسیر خودم را می‌کشاندم.

تن آدمی شریف است و چندان شکایت نمی‌کند منتهی خود آدمی هم باید شعور داشته باشد زیاد کار نکشد از این تن رنجور.

...

ادامه نوشته

اسنپ

سلام

بهار سه

ظهری! پس از رسیدن به مقصد از ردیف شدن این اعداد خوشم آمد

هماهنگ‌ند خوو

12 ...30... 365

 

پایتخت در باران

سلام

بهار دو

قبل از سفر از دوستان و آشنایان ساکن پایتخت، شنیده بودیم که تهران فقط در ایام نوروز دیدنی است. خلوت و پاکیزه

وقتی خواهرزاده پیشنهاد سفر نوروزی داد. تهران تنها گزینه شد. قبلتـر بارها و بارها بنا به دلایلی گذرم به این شهر افتاده بود ولی برای او نخستین دیدار بود.

مثل سفرهای قبل، نشستم به برنامه ریزی...

ادامه نوشته

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

سلام

بهار یک

.

رقص این چلچله ها ، وین همه آوا و نوا... همه گویند که : از راه رسیده ست بهار

کاروان گل و زیبایی و شادی در راه... سخت در جلگه پر برف دویده ست بهار

عشق و شادابی و نور و نفس و شور و امید... همه را بهر تو بر دوش کشیده ست بهار

ارمغانی که هر سال به ایثار و نثار... مهربانانه سر راه تو چیده ست بهار

بید بُن غرق جوانه ست و به رقص آمده ست... از در و بام و هوا بس که شنیده ست بهار

خیز و آغوش در آغوش لطیفش بگشای... روح هستی ست که جان بخش وزیده ست بهار

چشم بیدار بر این تلخی ایّام ببند... خواب‌هایی شکرین بهر تو دیده ست بهار

                                                     

    فریدون مشیری

بنیاد بقا...

سلام

زمستان شانزده

رجب هم آمد!

و 

امسال را مردانه! به پایان خواهیم رساند.

گویا شروع سال نو، نیمه‌شب است. ساعت 1 و 28 دقیقه و 27 ثانیه بامداد روز پنجشنبه .

یک خوک پرخور و تنبل پیش رو داریم ها (البته بزرگان فرمودند سال خوک، سال ثروت و فراوانی است)

.

ادامه نوشته

حال خوب شیراز

سلام

زمستان پانزده

هرچند مشهد، عنوان پرمسافرترین شهر ایران را داراست. دلیلش هم واضح است: وجود حرم امام هشتم. همه بر این نکته واقف هستیم که شیراز از شهرهای برتر ایران برای گردشگری است.

گرامی والدین بیشتر به قصدِ زیارتِ شاه چراغ، شیراز را انتخاب کردند. با این حال برای تفریح و تغییر هوای دل خود نیز سفر به این شهر را دوست داشتند.

اقامت ما،  نزدیک حرم شاه‌چراغ در بافت تاریخی شیراز بود. سه راه نمازی (راسته بلوار زند مسیر خوبی است برای دیدن دیدنیها. از بازار و حمام وکیل گرفته تا سرای مشیر، مسجد نصیرالملک و موزه زینت الملک)

...

ادامه نوشته

اعصابت را آرام کن تا روده‌ات آرام شود!

سلام

زمستان سیزده

نخست:

تقریبا از مهرماه، وَفهمیدم قسمت عمده‌ای از سردردهایم مربوط به دستگاه گوارش است. 

دیـــروز گرفتار همین سردرد میگرن طور! بودم و مثل اغلب موارد با سپری شدن شب، تمام شد

فعلا از گرامی‌سعدی، کمک می‌طلبم و می‌گویم شکر خدای را عز و جل که همه چیز بخوبی و خوشی پایان یافت.

و اما بعد:

 

ادامه نوشته

هوای تازه

سلام

زمستان یازده

نیاز به نوشتن

از خدا که بگذریم (البته او از ما نمیگذره) گاهی وقتها بَد پا پَس می‌کشیم!

.

.

ادامه نوشته

دستمال

 سلام

زمستان ده

صبری خانم، موبایلش را داد دستم برای دیدن پیامکی که از کمیته امداد رسیده بود

پیامک با ولی‌نعمت گرامی! شروع شده بود و خبر می‌داد ماهانه‌اش واریز شده.

تعریف کرد پس از دریافت پیامک  تماس گرفته کمیته امداد تا بپرسد چرا یارانه کمکی، واریز نشده؟(گویا علاوه بر یارانه چهل و پنج تومانی، مبلغی اضافه‌ دریافت می‌کند)

.

.

ادامه نوشته

گزارش دوشنبه

سلام

زمستان هشت

.

نیمه شب بیدار شدم. ساعت از دو، بیست دقیقه کمی بیشتر! گذشته بود. احساس سرما داشتم. سرم سمت پنجره بود با چشمانی باز همانطور به پهلو ماندم ده دقیقه یک ربعی گذشت! نخیـــر از خواب خبری نشد. با صدای پیامک! بلند شدم واریز سود علی‌الحساب کوتاه مدت دی ماه... (نصفه شبی!؟)

سرشب خوابیده بودم احساس گرسنگی داشتم. رفتم سراغ سالاد الویه...

ادامه نوشته

بخون با من... بمون با من*

سلام

زمستان شش

نیمه شب به گمانم کابوس می‌دیدم!  قصد بیدار شدن داشتم ولی بیدار نمی‌شدم یعنی با خودم می‌گفتم خوابم نترسم و چشمانم را باز می‌کردم ولی باز همانجا بودم –یادم نیست همانحا چی شد یا کجا بود- گویا اثر مطالعه در رختخوابست. خوو خواندن ماجراهای پیچ در پیچ دختری که پادشاه سوئد را نجات داد گزینه مناسبی برای قبل از خواب نیست. "دختری که پادشاه سوئد را نجات داد" شرح کتاب نیست ها عنوانش است! از همان نویسنده که "پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد" را خلق کرده.

.

ادامه نوشته

جنبه روانی

سلام

 زمستان چهار

از دیشب دو مساله برایم لاینحل باقیست

نخست: بانوی عمارت هم تمام شد و ختم بخیــــر. هرکس که باید می‌مُرد کشته شد. طبیبُ الاطبا، بله را از افسرالاملوک گرفت و پارچه یادگارِ مادرِ یحیی، به آهو رسید و امیرهوشنگ هم در نوزادی راهی خارج شد. همراه خانواده و کلی پول و دارایی. خارج ها، کشور همسایه نه! خود خارج

 

...

 

ادامه نوشته

فقط بخاطر پشت سر

سلام

زمستان سه

من زیاد با خودم حرف می‌زنم. مرتب یک موضوعی رو توضیح می‌دهم با جزییات

همین بعدازظهری که نزدیک بخاری دراز کشیده بودم ماجراهای صبح را توضیح می‌دادم به خودم که نه داشتم جمله‌بندی می‌کردم مثلا برای نوشتن اینجا. 

...

سرمایه گذاری برای عمـــــر اینبار در امان ماندن از خستگی تصمیم

 

ادامه نوشته

لعنتی

سلام

زمستان دو

 ...

مدتها بود که می خواستم بندی برای عینک بخرم بلاخره در مترو، فروشگاهی آگهی! چسبانده بود

بند عینک رسید!

 

ادامه نوشته

داستان آذر

سلام

پاییز بیست و دو

این آذر ماه، ماجراها داشتم ها. با اینکه تقریبا هر روز یادداشتکی! دارم منتهی سرجمع، ویراستاری لازم دارد که فعلا همطاف لاوقت

راستی! همفکری نیاز دارم

می خواهم اسم اینجا را عوض کنم. اعتراف می‌کنم علاقه‌ام به خرمالو کم شده! خوو خرمالوهای این سالها کمتر به مذاقم خوش آمده است

و 

دوستتر می‌دارم اسمی نزدیکتر به خودم باشد. مثلا "یادداشت‌های یک بچه آخر غرغــرو" یا  "دردسرهای ته‌تغاری و گرامی والدین" یا چی؟

مددی لطفا

آخ

 سلام

پاییز بیست!

+به گذشته فکر کنید. فکرکردن به گذشته همه ما رو مهربونتر می کنه!+

 

ادامه نوشته

آهــای عمـــــــــــــر دقایق

 سلام

پاییز نوزده

روزهای هفته گذشته را که مرور می کنم می بینم چقــــــدر ندانسته داشتم و دارم.

.

.

جمعه

از احوال همطاف اگر می پرسید اینکه همچنان منتظرم البته بی دردسر (گوش شیطون کر! یک ماهی هست که سردرد ندارم! گویا تمام این سالها!درد از معده بوده و گریبان سر را می‌گرفته و با مصرف قرص معده - دوبار در روز- سرم خلاص شد) .

 

ادامه نوشته

جوّ گیر ^_^

 

97.9.7

 

هر سال فقط یک روز اینگونه تاریخ را دارد خوو

کف

سلام

پاییزهفده

 1-

کف روی غذا رو بگیریم یا نگیریم؟

کف گوشت در حال پخت رو نگیرید چون شامل بیشترین مواد مغذی است که هنگام پخت، از بافت گوشت خارج می شود!؟

کف برنج رو  بگیرید که گرفتن کف روی برنج کمک می کند به رنگ بهتر و طعم بهتر

آمدم عدسی بپزم باز کف! ... این یکی را بگیرم؟ نگیرم؟ یا چی؟

 

ادامه نوشته

کاملا بهداشتی!

سلام

پاییز شانزده

سفید کننده غلیظ دامستوس رو ریختم برای تمیزی و ضدعفونی شدن سرویس بهداشتی (توالت و روشویی و کف ). نشستم اینجا، پست! بروز کنم. تا دامستوس، کارش را انجام دهد زمان می‌برد خوو. گویا راه فاضلاب را هم باز می‌کند تا خیالمان راحت باشد که لوله‌ها جرم نمی‌گیرند و آب به راحتی جریان پیدا می‌کند.

 ...

یک خری هرشب خواب شیرتوشیر می‌دید

و

یک شیری هرشب خواب خرتوخر

.

ایندو! یکدیگر را پیدا کرده توافق کردند خوابهایشان را با هم جابجا کنند

 ولی

 از فردا شب، هردو خواب یکسان دیدند خر تو شیر. شیر تو خر

.

یخده بی‌مزه بود منتهی نوشتم مثلا نتیجه اخلاقی! بگیرم به داشته‌هایمان راضی باشیم.

والسلام

 

 

 

+ برداشت آزاد از داستان علیرضا لبش -قسمت بیست برنامه حلقه رندان

ت - ت ... تغذیه - تخلیه

سلام

پاییز سیزده

 

نیاز به تغذیه و نیاز به تخلیه دو نیاز ضروری در زندگی ماست.

پس شد : ت-ت ... تغذیه-تخلیه

اگر خواسته باشم سرصبر حرف بزنم آدمیزاد تک بعدی نیست نیازهایش هم جسمانی است هم روحانی (روح-روان-جان)

 

ادامه نوشته

حال و آن ... گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج

سلام

پاییز یازده

...

بعد: فردوسی، این هم‌ولایتی بزرگِ ما! گویا یکی از تکه کلام‌هایش " چنین است..." بوده!

چنین است رسم سرای درشت       گهی پشتِ زین، گهی زین به پشت

چنین است رسم سرای سپنج        گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج

چنین است رسم سـرای فــریب       گهی بر فـراز و گهی بر نشیب

چنین است رسم سرای جفا           نباید کزو چشم داری وفا

چنین است رسم قضا و قدر   ...............................

 

ادامه نوشته

عشق

سلام 

 پاییز نُه

امسال، بارندگی و باد، سوز سردی دارد.

... به فصل سرد که می‌رسیم هر کسی برای گرم شدن پیشنهادی دارد.*

  شاید آبان را نشود سرد نامید. خوو، زمستان و دی معمولا ناجوانمردانه سرد است. ولی

برای همطاف، آبان! آن ماهی که بر سر مهر آمده و مهربان می‌توان نامید، نیست. دو سال پیش در همین آبانِ نامهربان! گرامی خواهرم رفت.

البته سالگشت دیگری هم در آبان برایم رقم خورده.  این وبلاگ!(خیلی دوست می دارمش) در آبان شکل گرفت ها. ولی

آبانِ امسال (و شاید دیرتر) اتفاق دیگری رخ خواهد داد. ان شاءالله

و من بس منتظر آن‌م

 

 

 

 

توضیح نوشت:

- این نوشته، ثبت موقت بید. الان هرچه فکر می‌کنم نمی‌دانم چرا عنوانش را عشق! انتخاب کردم. والا 

* جمله ای از عرفان مجیب - یک مترجم

او به بالای تپه رفت و دیگر هیچ گاه بازنگشت! *

 سلام

پاییز هشت

فیلمی درباره پرسی‌فاوست دیدم. یک مکتشفِ!انگلیسی در مناطق آمریکای جنوبی- جنگلهای آمازون

 چندی قبل هم درباره مالکوم‌ایکس فیلمی دیده بودم. ماری‌کوری و هلن‌کلر را هم با تماشای فیلم شناختم. از مستند هیتلر هم خوشم آمد. فیلم گاندی و عمرمختار را هم دیدم. دیگه اینکه... همین

شما چه مشاهیری (سیاسی ورزشی علمی ...) را با فیلم شناختید؟

راستی من نمی‌دانستم هیتلر، اتریشی بوده و علاقمند هنر! (گویا می‌خواسته مدرسه هنر برود پدرش مخالف کرده رفته مدرسه فنی!)

 

 

 

*عنوان، سرانجام پرسی‌فاوست است! به گفته یک بومی.

 

جوجه تیغی بادکنک فروش

 سلام

پاییز هفت

فرناز، می‌خواهد اسم دخترش رو بگذارد مهدخت فریبای پریوش* 

بلی زیباست فقط یک مشکل کوچولو دارد، فامیلِ (نام‌خانوادگی) همسرش! که آن هم سه قسمتی است شبیه وارسته مقدم صابری. 

وقتی این طولانی شدن اسم را یادآوری کردم گفت: بزرگ شد دوست نداشت براحتی می‌تواند هرکدام را خواست حذف کند. (الان در ثبت احوال، اضافه کردن یا تغییر دادن اسامی مشکل است ولی براحتی، می‌توانی پسوند و پیشوند و سایر را حذف کنی البته با پرداخت هزینه مربوطه)

 

جمشید اسم پسرش را گذاشته عمادالدین

می‌گوید اگر در آینده صاحب منصب! شد اسمش وزنه‌ای باشد برای پست و مقامی که خواهد داشت

 

سالهای قبل! زمانی که مدارکمان را برای کنکور پست کردیم. روی پاکت هم یکسری اطلاعات می‌خواست. قسمتی بود که باید دو حرفِ اولِ نام‌خانوادگی را می‌نوشتیم. مثلا

موسوی می‌شد مو 

خرقانی می‌شد خر

 عروجی می‌شد عر

 

 

 * + آهنگ مه‌دخت - حجت اشرف زاده

قصه غذا

سلام

پاییز شش

بتازگی "کتاب‌باز" را تماشا کردم. (از شبک نسیم پخش می‌شود). چند قسمت از برنامه سری دوم را از تلوبیون دانلود کردم 

تکرار، نان روزانه است. این جمله را در همان برنامه شنیدم.

صبح شب پاییز بهار سرحالی بی حالی تولد مرگ گرما سرما ناهار شام میرزاقاسمی قیمه آبدوغ خیار مرغ و ... وقتی ناهارِ گرمِ امروزم آماده شد و سفره پهن کرده و با کاهو خردشده و دوغ خوردم یادم آمد بارها و بارها این لذتِ سیری را تجربه کردم فقط فراموش می‌کنیم .

می‌توانیم تکرار کنیم و لذتش را ببریم ها. امروز دوباره به خودم قول دادم برای ناهار و لذت غذاخوردن وقت بگذارم. خرید سبزی را فراموش نکنم و نان تازه هم

بدنبال گرمای آفتاب بعدازظهر، زودتر راهی خانه گرامی‌والدین شدم. همطاف از آفتاب تابستان فراریست ولی این گرمای آفتاب پاییزی آنهم در وزش باد را بس دوست می‌دارد.

قبل از ظهر که تلفنی با خواهرزاده حرف می‌زدیم همان ابتدا پرسید: خاله، چه می‌کنی؟

می‌توانستم بگویم سیب آماده می‌کنم برای مربا شدن یا پارگی پایین چادرم را می‌دوزم یا رادیو گوش می‌کنم . ولی مثل همیشه پاسخ دادم: زندگی 

چه با انگیزه بیدار شویم یا به اجبار. نان تازه بخوریم یا بیات. برای ناهارمان سراغ اجاق گاز و یخچال برویم یا حاضری و رستوران. فقط تی وی تماشا کنیم و کتاب بخوانیم یا به پارک نزدیک رفته ورزش و نرمشی... می گذرد

زندگی تکرار است منتهی تکرار هم زیباست. نیاز است. تکرار نان روزانه است. چه بهتر انتخاب کنیم هرروز متفاوت بگذرد. 

آش شله قلمکار*

سلام

پاییز پنج

یک سری سررسید دارم که پُر شده از مطالب مختلف.

البته در ابتدا  قصد می‌کردم در این یکی، فقط دستور آشپزی بنویسم یا دیگری را جملات زیبایی که می‌بینم یا می‌شنوم آن یکی را یادداشت های تاریخی-علمی

ولی قصد به انجام نمی‌رسید و این شده که امروز برای یافتن دستور کلم‌پلویی که قبلا پخته و راضی‌ام کرده بود رسیدم به این جملات:

روده مغز کوچک بدن است! عکس العملش نسبت به مسائل خارج بدن -شادی و غم-سریعتر است نسبت به سایر اندام‌ها

ادامه نوشته

عینکی

سلام

پاییز چهار

سردرد دارم. گرامی مادر سپنج (اسپند) دود کرده به عادت پنجشنبه شبها. الان آورد دور سرم چرخاند و پرسید "برنج هست گرم کنم برات؟" بدون حرف با حرکت سر نه گفتم. دوباره پرسید "چی شده؟ سرت؟" با اشاره به پیشانی بله گفتم. دعا کرد زودتر رفع شود و رفت. گاهی در این حالت ناخوب! حرفم نمی آید خوو.

امروز در برنامه صبح حالا خورشید، پرویزشون! که عینکی نبود، عینک گذاشته بود گویا روز عینکی‌ها بود یا روز عینک یا چی!؟  در انتها دلسوزی کرد برای عینکی‌ها برای دردسر استفاده از عینک!

من عینکی‌ام.

سردرد دارم و سردلم سنگینه و ...

برقرار بمانید و راضی. بی دردسر

 

تکه کلام عینکی در مدرسه موشها: ساکت! ساکت باشید.

زندگی گورخری

سلام

پاییز سه

روز ناشنوایان که بود فکر کردم شنیدن چقدر مهم است ولی ته دلم گفتم دیدن مهمتر است. خب ببین اگر نبینی پیاده روی... تماشای‌فیلم... نوشتن وبلاگ... خواندن کتاب و ..

....

ادامه نوشته

همدلی از هم زبانی خوش‌تر است؟

سلام

پاییز دو

همطاف! هم‌زبانی را ترجیح می‌دهد ها

توضیح بیشتر : به نظر من باید یک گپ‌و‌گفت برای هردو طرف قابل فهم باشد.

هم‌زبانی، اینکه هردو یک گویش داشته باشیم خیلی مهم است ولی اینکه حرف و سخنمان قابل فهم هردوطرف باشد مهمتـــر...

ادامه نوشته

نشانه‌ها... پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید

سلام

پاییز یک

هر روز برای سرزدن! به گرامی والدین، ده دقیقه پیاده‌روی دارم. اغلب بعدازظهر نزدیک غروب

در مسیر از چند پارک عبور می‌کنم. تماشای رنگی شدن برگها زیباست.

 

امروز این موارد برایم جالب بود

چند جا اعلامیه زده بودند گل زعفران رسید (یا محل پخش گل زعفران)

کنار کوچه‌ای، یک کپه از پوست شیربلال (ذرت) دیدم

یک کیسه پلاستیکی بزرگ از پوست انار هم جلوی یک خانه بود

بوی رُب ( گوجه پزون)، وقت گذر از چند کوچه به مشامم رسید

 پاییز رسیده ها

البته از گردو خبری نیست! فروشنده گفت: در بازار فقط، گردوی تازه هست. آن هم چون نمی‌دانند سالم هست یا نه نخریدند.

 

 

پس نوشت:

یکی از بین می‌رود، دیگری رشد می‌کند. تولد و مرگ پاره‌هایی از کل هستند. ص52

مرد آبی گفت: هیچ زندگی ای بیهوده نیست. تنها زمانی که ما به هدر می‌دهیم، زمانی است که تصور می‌کنیم تنها هستیم. ص54

می‌گویند عشق را پیدا می‌کنند. عشق در تصورشان شی پنهان در دل صخره‌ای است. اما عشق شکلهای متفاوتی دارد و هرگز برای هیچ زن و مردی یکسان نبوده است. ص165

... که هر انسان بر انسان دیگر اثر می‌گذارد و آن دیگری بر نفر بعدی و جهان سرشار از داستانهاست اما داستانها همه یکی است ص210

چندجمله از کتاب "پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید" نوشه میچ آلبوم

از دیگران

سلام

تابستان بیست و دو

­­­­حسن آقا همان سالهای انقلاب بود که ازدواج کرد و پسر بزرگش هم سال پنجاه و هفت بدنیا آمد. کارگر کارخانه ناسیونال بود. چهار-پنج سال اول زندگی مشترک، در اتاق بالایی خانه پدری ساکن بودند تا از طرف شرکت صاحب‌خانه شد. خب همان سالهای ابتدایی انقلاب، زمین‌هایی به کارکنان شرکتها و سازمانها و ادارات واگذار شد. بلوار وکیل‌آباد مشهد که روز سیزده بدر، اهالی شهر را جذب می‌کرد مسکونی شد و شهرک شهرک ساخته و خانه‌هایی ویلایی یک طبقه و یک شکل، تحویل کارکنان گردید بصورت اقساط.

 

ادامه نوشته

خاطرات خوب...

سلام

تابستان بیست و یک

...

 بعضی داستان‌ها زیبا و روان هستند مثل "دفتر خاطرات سوزان برای نیکلاس" (نامه هایی به قلم مادری به نام سوزان برای نوزاد پسرش، نیکلاس) شاید جملات چشمگیر چندانی نداشته باشد ولی در مجموع حس خوب و رضایت بخشی منتقل می کند.

...

 امیدوارم وقتی بزرگ شدی هرچه می‌خواهی به سویت بیاید، مخصوصا عشق. عشق وقتی واقعی باشد وقتی درست باشد نوعی لذت به انسان می‌دهد که از هیچ تجربه دیگری نمی‌توان آن را کسب کرد. من عاشق بوده‌ام، من عاشق هستم، پس براساس تجربه‌ام می‌گویم. همچنین دوره‌هایی طولانی بدون عشق زندگی کرده‌ام و هیج‌جور نمی‌توانم تفاوت این دو را تشریح کنم.

 ما همیشه خیلی بهتر از من است.

 لطفا به حرف کسی که غیر از این را می‌گوید گوش نکن. و هرگز بدبین نشو، نیکی. هرچیزی بشو مگر بدبین. ص98

 

ادامه نوشته

مشت نمونه خروار

 سلام

 تابستان بیست

 سالهاست گرامی والدین، ساکن گلبهار هستند ولی قبوض یا به نام مالک قبلی است یا بی‌نام. گویا مامورکنتور آب! سفارش کرده بود برویم برای تغییرنام.

بعدازظهر رفتم دفتر پیشخوان دولت، برای تغییرنام قبوض. تلفنی سوال کرده و مدارک همراهم بود. شیفت عصر را انتخاب کردم ساعت 17 تا 19.

 

ادامه نوشته

حسود هرگز نیاسود

سلام

تابستان هجده

نخست: مسابقه هفته را یادتان هست؟ از کی بپرسم؟

بتازگی، مسابقه «برنده باش» هم آخر هفته‌ها پخش می‌شود. ( ساعت ۲۲:۳۰ از شبکه سه سیما )

هفته قبل تماشا کردم و خوشم آمد.

 

ادامه نوشته

ماهِ من

سلام

تابستان شانزده

سه عکس ادامه را، در سه زمان، حوالی شش صبح-دوازده ظهر و شش عصر! گرفتم.

گوشه پایینی توری پنجره را  موقتا باز کرده و با موبایل

دقت کردم! با زاویه یکسان در سه زمان ذکرشده، ثبت کنم

 

ادامه نوشته

مستقیم و غیرمستقیم

سلام

تابستان پانزده

وقتی با یک کارآفرین مصاحبه می‌کنند یکی از سوالات اینست که: چند نفر رو شاغل کردید؟

و اغلب جواب می‌دهند مثلا 5 نفر مستقیم و 14 نفر غیرمستقیم  یا 70 نفر مستقیم و 120 نفر غیرمستقیم!

 

ادامه نوشته